تازه ها

نویسنده : پرویز درگی

تعداد صفحات: 276 صفحه

نوبت چاپ : اول

سال نشر: 1393

قیمت : 12000 تومان

توضیحات کتاب :

انسان ذاتاً داستان و قصه را دوست دارد. از بچگي با قصه بزرگ مي‌شويم و بزرگترها آموزه‌هايشان را با زبان قصه به بچه‌ها منتقل مي‌كنند و جالب آنكه ثابت شده است بزرگترها هم با زبان داستان، مطالب را بهتر ياد مي‌گيرند.
خاطرات، قصه‌هاي واقعي هستند؛ در كف ذهن انسان باقي مي‌مانند و مرور آنها ما را به روزهاي شاد يا غمگين گذشته مي‌برند. در آموزش بزرگسالان تأكيد مي‌شود كه از زبان قصه و خاطره استفاده كنيم. بزرگسال پرمشغله است و رگهاي دانشي او در اثر مرور زمان و با آموزه‌هايي كه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه از محيط مي‌گيرد، پر مي‌شوند. بزرگسال دنبال كاربرد است، نتيجه‌گرا است و بهتر است با زبان ساده با او گفت‌وگو كنيم.
از سويي بازاريابي علم زندگي است؛ بازاريابي با تكيه بر سه كلمه‌ي شناسايي، شناساندن، و خشنودي تعريف مي‌شود.
ما لازم است مخاطب هدفمان را بشناسيم، خودمان و محصولات و خدماتمان را به او بشناسانيم و با تعامل سازنده‌اي كه با ايشان برقرار مي‌كنيم، بتوانيم او را و تمام اعضاي زنجيره‌ي ارزش‌آفريني را و خودمان را به خشنودي برسانيم. بازاريابي در تمام ابعاد و مراحل زندگي بشر نقش‌آفريني مي‌كند. ما براي تبليغ دين نياز به بازاريابي مذهبي داريم. براي موفقيت در عرصه‌ي سياست، به بازاريابي سياسي روي مي‌آوريم؛ توفيق ورزش و گسترش آن بدون بهره‌گيري از بازاريابي ورزشي امكانپذير نيست. اگر بخواهيم مسكن رونق پيدا كند، پس به بازاريابي مسكن احتياج داريم. و در ارتباطات درون خانواده، بازاريابي عشق و عاطفه معنادار مي‌شود. مي‌بينيم كه بازاريابي گستره‌ي بسيار وسيعي به پهناي تمام زندگي بشريت دارد. بازاريابي به ما كمك مي‌كند كه زندگي بهتري داشته باشيم و بتوانيم ارزشهاي انساني شامل لذت، زندگي ايده‌آل، هيجان و آزادي را براي خودمان و عزيزانمان فراهم سازيم.
با تعامل بازاريابي، زندگي و خاطره، به كتاب "بازاريابي و زندگي با خاطره" رسيدم. از خاطرات خودم استفاده كردم؛ خاطراتي كه در دوران كودكي، ميانسالي، و بزرگسالي‌ام شكل گرفته‌اند. سعي كرده‌ام اين خاطرات را با زبان داستان به همراهان عزيزم منتقل كنم. با مرور اين خاطرات، نظرات خودم و يادگرفته‌هايم را خدمت شما عرضه مي‌دارم.
من همواره دانشجوي بازاريابي بوده و هستم و خواهم بود و اميدوارم بتوانم اين مهم را كه بازاريابي فقط براي فروش كالا و خدمات نيست، به اثبات برسانم و به همراهان عالم عامل عاشق مي‌گويم كه بازاريابي براي اين آمده است تا زندگي بهتري داشته باشيم. درك درست از بازاريابي به ما كمك مي‌كند تا با بهره‌گيري از خاطرات، تجربياتمان را ارزشمندتر شكل دهيم و با مرور خاطرات بتوانيم تجربيات زنده‌اي را براي اطرافيانمان كه همگي مشتري ما هستند، رقم بزنيم. مگر نه اينكه در تعريف برند مي‌گوييم "برند عبارت است از مديريت كلي تجربه‌ي مشتريان." يادگيري از خاطرات براي دانشجوي دانشگاه سبب ارتقاي برند شخصي او مي‌شود. اين كتاب با زبان ساده‌ي خاطره تلاش دارد اين مفاهيم را به صحنه‌ي زندگي بياورد.
شايسته‌ي يادآوري است پيش از اين، از مجموعه‌ي "بازاريابي و زندگي" تاكنون سه عنوان كتاب منتشر شده و اين چهارمين كتاب از آن مجموعه است؛ به شرح ‌‌‌‌زير:


بازاريابي و زندگي با ورزش
بازاريابي و زندگي با فروش
بازاريابي و زندگي با مديريت


همه‌ي آنچه در اين كتاب - بازاريابي و زندگي با خاطره - و سه عنوان كتاب ديگر اين مجموعه آمد، قبلاً در وبلاگم به نشاني www.Dargi.ir قرار گرفته بود و اكنون با تدويني تازه، تقديم شما خواننده‌ي گرامي و علاقه‌مند شده است.

ساختار كتاب بازاريابي و زندگي با خاطره
"بازاريابي و زندگي با خاطره" حاوي 5 فصل است:
فصل اول: برشي از زندگي‌ام
فصل دوم: ياد يار سفركرده
فصل سوم: نكته‌هاي بازاريابي
فصل چهارم: مناسبتها
فصل پنجم: جدّي نگيريد؛ درددل است

فصل اول: برشي از زندگي‌ام
11 سال پيش (1384)، در نخستين كتابم "مديريت فروش و فروش حضوري با نگرش بازار ايران"، كوتاه و گزيده از خودم نوشتم كه از 12 سالگي با فروش عكس و پوستر در كوچه و خيابان، شغل شريف فروشندگي را شروع كردم. در اين كتاب كه پيش رويتان است يعني "بازاريابي و زندگي با خاطره"، با توضيحات ريز و جزئي از خاطره‌ي فروشندگي‌ام به تفصيل نوشته‌ام.
خاطرم مي‌آيد كه قبلاً نيز در كتاب ديگرم با عنوان "دل‌گفته‌ها و دل‌نوشته‌هاي معلم بازاريابي" (سال 1388)، از خاطرات "دوره‌ي فروشندگي و ويزيتوري‌ام" نوشتم؛ واقعيتي كه جوانان بويژه دانشجويان علاقه‌مند به "بازاريابي" را برانگيخت فراتر از "دانشگاه علم"، حضور پررنگي در "دانشگاه بازار" داشته باشند.
خشنودم از آنكه اكنون بسياري از اين جوانان در گرايشهاي متنوع مديريت و MBA با افتخار عنوان مي‌كنند حتماً براي "تجربه كردن"، بايد ويزيتوري كرد، خيابانها و كف بازار را "‌گز" كرد، چرا كه هم آموخته‌هاي "دانشگاه علم" را مي‌توانند به محك تجربه زنند، و هم با يادگيريهاي "تازه" و "نو"، وارد كلاس درس و دانشگاه مي‌شوند.
در برشي از زندگي‌ام يعني همين فصل از كتاب، كوشيده‌ام فراتر از تجربيات بازاريابي و فروش، درباره‌ي خانواده‌ام، فرزندانم، والدينم، روستايم، دوستانم، معلمهايم، همكارانم، و علائقم بنويسم با اين اميد كه همچنان سليقه‌ي جوانان را تأمين كند از آن رو كه "دنياي بازاريابي و فروش" را دنياي عشق و عاطفه و دلبستگيها بدانند.
با اين همه، خودم از عزيزان و بزرگاني آموخته‌ام، هم در عمل، هم در نظر. اين بزرگان و عزيزان به سراي جاودانه شتافته‌اند؛ شايسته بود نامي از آنان در اين كتاب - بازاريابي و زندگي با خاطره - باشد.

فصل دوم: ياد يار سفركرده
عنوان دومين فصل اين كتاب، ياد يار سفركرده است. از مجتبي كاشاني نوشته‌ام كه مديريت فيلسوفانه و عاشقانه داشت، از نلسون ماندلا كه عالم عامل عاشق بود، از دوست عزيزم دكتر وفا غفاريان، استاد استراتژي ايران كه در كمال بزرگي، بي‌ادعا بر زمين پاي مي‌نهاد و آسماني شد. از دكتر داور ونوس، استاد بزرگ بازاريابي ايران نوشتم كه به تمامي در خدمت پرورش دانشجوياني بود كه هم‌اينك بسياري از آنان سكاندار جامعه‌ي علمي كشور در حوزه‌ي بازاريابي هستند. همچنين از بيژن پاكزاد، طراح جهاني لباس، عطر، و جواهرات نوشتم كه فرصت‌ياب جهاني بود.
چنين نگاهي به "ياد ياران سفركرده"، مرا بر آن داشت كه برخي نكته‌هاي بازاريابي را در خلال ساير رويدادها بنويسم و شد فصل سوم اين كتاب.

فصل سوم: نكته‌هاي بازاريابي
وقايع، رويدادها، و اتفاقات سبب‌ساز شدند تا موضوعي را پرورش دهم كه براي "بازاريابي" و فعاليتهاي بازاريابي سودمند است نظير "تعادل" و بسياري از موضوعات ريز و درشت زندگي كنوني نظير اينكه وايبر خوب است يا بد، پيامكهاي تبليغاتي خوب است يا بد، و...
پرسشهايي را مطرح كرده‌ام كه با زندگي روزمره‌مان پيوند دارد نظير اينكه كاسب كيست؟، چگونه مي‌توان از "شاگرد مغازه" به مديري خوشفكر تبديل شد؟، چه ابزارهايي مي‌تواند براي كسب‌وكارها در پيچ تند جاده‌ها و بحرانها، يار و ياور باشد؟، و بسياري نكات ريز و ظرافتهاي كسب‌وكاري ديگر.
مناسبتها بخشي ديگر از رويدادها و خاطره‌هاي زندگي‌مان هستند كه فصل جداگانه‌اي را به خود اختصاص داده‌اند.

فصل چهارم: مناسبتها
آغازين مطالب اين فصل با "پيامكها" براي شروع سال نو، روز مادر، و روز معلم شروع مي‌شود و به مرور با موضوعات جهاني و اجتماعي‌تري پيوند مي‌خورد نظير "چالش سطل آب يخ" كه در دنيا كمپينهاي فراواني در مورد آن برپا شد، و يا ويروس ابولا كه توجه جهانيان را به اين بيماري معطوف كرد. از هر يك از اين موضوعات مي‌توان درسهايي براي بازاريابي آموخت.
من دانشجو و معلمم و از هر رويداد جهاني، ملي، محلي، بهره‌ي خودم را مي‌برم و آن برانگيختن توجه مخاطبم، خواننده‌ي آثارم، و علاقه‌مندان و اهالي بازاريابي است براي آنكه پيامم را منتقل كنم. از اين رو فصل نهايي اين كتاب عنواني دلي دارد نظير همه‌ي آنچه از ابتداي كتاب تاكنون خوانده‌ايد.

فصل پنجم: جدّي نگيريد؛ درددل است
"يك وداع باشكوه با ماركز"، نخستين مطلب اين فصل است كه اشاره‌اي دارد به دست‌وپنجه نرم كردن گابريل گارسيا ماركز، نويسنده‌ي سرشناس امريكاي لاتين، با سرطان و چه باشكوه در اين اوج بيماري، زندگي را مي‌سرايد و به شيواترين و رساترين بيان مي‌گويد: اگر بدانم اين دقايق، آخرين دقايقي هستند كه شما را خواهم ديد، به شما خواهم گفت كه جمله‌ي دوستت دارم را بارها و بارها به زبان بياوريد و فرض نكنيد كه طرف مقابل از اين علم آگاه است.

شايسته است از پشتيباني همكارانم در خانواده‌ي TMBA، صميمانه تشكر كنم؛ مرتضي اميرعباسي و محمدرضا حسن‌زاده جوانيان زحمات ارزشمندي را در گردآوري اين كتاب متحمل شدند. همچنين تلاشهاي آقايان احمد آخوندي ومحسن جاويدمؤيد، در تنظيم و ويرايش اين كتاب ستودني است.